پشیمانی

 هی تو این فالای سر 4 راه میگه رازتو به کسی نگو ها - نمی دونم چرا ما ادم نمیشیم .

لعنت به دهنی که بی موقع باز شه و فکی که گرم شه  

چه بی موقع شروع کردم به حرف زدن و همه ی حرفایی که این همه مدت تو دلم زندونی بود و گفتم 

احساس تنفر بهم دست داده -  

حالم از این 1 ساعت و از خودم به هم می خوره  

عجب غلطی کردم 

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا 

نگاه

بعد از مدت ها یه روز دیدمش . صداش کردم

تو چشمام نگاه کرد . گفت : خوبی؟

گفتم : کجا بودی ؟ این همه مدت . دلم برات تنگ بود.

گفت : منم همین طور.

زل زد تو چشمام و گفت : می دونی دوست داشتم و دارم ؟

نگاهش کردمو گفتم : آره خوب دل به دل راه داره .

گفت : می دونی . می خوام با من باشی و برای من ؟

گفتم : این همه مدت تازه اینو فهمیدی ؟ من خیلی وقته اینو می دونم .

سرشو انداخت پایین و گفت : می دونی چرا نبودم ؟

با حالتی پر از انتظار جواب ، نگاهش کردم گفت :

چون وقتی می بینمت شهوت و خواستن وجودمو پر می کنه .

گفتم : این که عادیه همه همین طورن . مخصوصا وقتی کسی رو دوست داشته باشی .

پرسید : تو هم می خوای با من باشی ؟

یه نگاه عمیق تو چشماش کردمو  گفتم : من خیلی دوستت دارم .

گفت من پر از هوسم . باید منو با هوس هام بپذیری .

با چشمهایی لبریز از خواستن نگاهش کردم ولی زبونم گفت : نه . من نیستم .

بدون هیچ حرفی برگشت و رفت .

و من ایستادم و دور شدنش رو نگاه کردم .

چون فکر می کردم حتما بر می گرده . چون از دوست داشتن می گفت .

ولی ، رفت گه رفت .

و من فهمیدم خواستن من براش یه هوس بود .

یه هوس خیلی زود گذر.

………………………………………………….   .

فضای ذهنم پر شده از این جملات

واژه های درهم  

افکار مبهم  

دوستای قدیمی 

خاطرات تلخ یا شیرین ؟ 

حس تنهاییه یا خستگی؟ به قول دوستم دپسردگی 

واااای که چقدر دلم تنگه  

چقدر حرف واسه گفتن دارم  

کاش می شناختیم . 

کاش

بازگشت

امروز بعد از ماه ها پسوردم یادم اومد و و اومدم اینجا - چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده - چقدر حرف تو ذهنم هست برای گفتن ولی نمی دونم چرا نمیتونم بنویسمشون  

آغاز تغییر

امروز روز اول کاریم بود

چقدر استرس پیدا کردم

از یه طرف خیلی سخت به نظر میرسهو می ترسم نتونم از عهده ش بر بیام 

از یه طرف می گم من که هنوز امتحان نکردم و اگه تنبلی و بذارم کنار میتونم 

حالا امیدوارم روزای بعدی بهتر شه 

حالا اینا یه طرف اینکه شب امتحانا باید برم سر کار رو بگوووووووو 

.  

مثل همیشه فقط امیدم به خداست و امیدوارم هر روز م بهتر از قبل بشه 

و از این همه سر در گمی و پوچی خارج شم