نگاه

بعد از مدت ها یه روز دیدمش . صداش کردم

تو چشمام نگاه کرد . گفت : خوبی؟

گفتم : کجا بودی ؟ این همه مدت . دلم برات تنگ بود.

گفت : منم همین طور.

زل زد تو چشمام و گفت : می دونی دوست داشتم و دارم ؟

نگاهش کردمو گفتم : آره خوب دل به دل راه داره .

گفت : می دونی . می خوام با من باشی و برای من ؟

گفتم : این همه مدت تازه اینو فهمیدی ؟ من خیلی وقته اینو می دونم .

سرشو انداخت پایین و گفت : می دونی چرا نبودم ؟

با حالتی پر از انتظار جواب ، نگاهش کردم گفت :

چون وقتی می بینمت شهوت و خواستن وجودمو پر می کنه .

گفتم : این که عادیه همه همین طورن . مخصوصا وقتی کسی رو دوست داشته باشی .

پرسید : تو هم می خوای با من باشی ؟

یه نگاه عمیق تو چشماش کردمو  گفتم : من خیلی دوستت دارم .

گفت من پر از هوسم . باید منو با هوس هام بپذیری .

با چشمهایی لبریز از خواستن نگاهش کردم ولی زبونم گفت : نه . من نیستم .

بدون هیچ حرفی برگشت و رفت .

و من ایستادم و دور شدنش رو نگاه کردم .

چون فکر می کردم حتما بر می گرده . چون از دوست داشتن می گفت .

ولی ، رفت گه رفت .

و من فهمیدم خواستن من براش یه هوس بود .

یه هوس خیلی زود گذر.

………………………………………………….   .

نظرات 3 + ارسال نظر
pesare-bad دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://pesare-bad.blogfa.com/

خیلی زیبا بود
مرسی

آرمین سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:28 ق.ظ http://rmin.blogsky.com

خدا رو شکر که تو حداقل توی این یه مورد مثه دخترای دیگه نیستی .. که بخوای بدبختانه تن به هر چی بدی .. این عشق ؟‌اینجاش که گفت من پر از هوسم !‌عشق ها رنگ قهوه ای گرفتن ! ههه !‌

آرمین سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ق.ظ http://rmin.blogsky.com

راجع به اون موضوع هم فقط ترجیح میدم گوش کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد