یادته صبحونه کله پاچه خورده بودی ؟
همش تشنه ت می د؟
یادته از اون خیابونه فرار کردیم پیچیچدیم تو او ن فرعیه ؟
تاریک بود
جدا از هم راه می رفتیم
ولی چقدر دلم میخواست همونجا
تو اون تاریکیه محض
سر اون پارکه
............................................... .
هی تو این فالای سر 4 راه میگه رازتو به کسی نگو ها - نمی دونم چرا ما ادم نمیشیم .
لعنت به دهنی که بی موقع باز شه و فکی که گرم شه
چه بی موقع شروع کردم به حرف زدن و همه ی حرفایی که این همه مدت تو دلم زندونی بود و گفتم
احساس تنفر بهم دست داده -
حالم از این 1 ساعت و از خودم به هم می خوره
عجب غلطی کردم
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا
بعد از مدت ها یه روز دیدمش . صداش کردم
تو چشمام نگاه کرد . گفت : خوبی؟
گفتم : کجا بودی ؟ این همه مدت . دلم برات تنگ بود.
گفت : منم همین طور.
زل زد تو چشمام و گفت : می دونی دوست داشتم و دارم ؟
نگاهش کردمو گفتم : آره خوب دل به دل راه داره .
گفت : می دونی . می خوام با من باشی و برای من ؟
گفتم : این همه مدت تازه اینو فهمیدی ؟ من خیلی وقته اینو می دونم .
سرشو انداخت پایین و گفت : می دونی چرا نبودم ؟
با حالتی پر از انتظار جواب ، نگاهش کردم گفت :
چون وقتی می بینمت شهوت و خواستن وجودمو پر می کنه .
گفتم : این که عادیه همه همین طورن . مخصوصا وقتی کسی رو دوست داشته باشی .
پرسید : تو هم می خوای با من باشی ؟
یه نگاه عمیق تو چشماش کردمو گفتم : من خیلی دوستت دارم .
گفت من پر از هوسم . باید منو با هوس هام بپذیری .
با چشمهایی لبریز از خواستن نگاهش کردم ولی زبونم گفت : نه . من نیستم .
بدون هیچ حرفی برگشت و رفت .
و من ایستادم و دور شدنش رو نگاه کردم .
چون فکر می کردم حتما بر می گرده . چون از دوست داشتن می گفت .
ولی ، رفت گه رفت .
و من فهمیدم خواستن من براش یه هوس بود .
یه هوس خیلی زود گذر.
…………………………………………………. .
واژه های درهم
افکار مبهم
دوستای قدیمی
خاطرات تلخ یا شیرین ؟
حس تنهاییه یا خستگی؟ به قول دوستم دپسردگی
.
.
.
.
.
.
.
واااای که چقدر دلم تنگه
چقدر حرف واسه گفتن دارم
کاش می شناختیم .
کاش
امروز بعد از ماه ها پسوردم یادم اومد و و اومدم اینجا - چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده - چقدر حرف تو ذهنم هست برای گفتن ولی نمی دونم چرا نمیتونم بنویسمشون